میخواهیم زبیده خانم هاشمی را برایتان معرفی کنیم ، پیرزنی مهربان است ، از رییسعلی دلواری میگوید ، از ما حوانان میخواهد هیچ وقت سراغ دود و دخانیات نرویم و رمز سلامت جامعه را همین میداند.
105 سالی سن از خدا گرفته ، از همه چیز حرفی به زبان دارد و با داستانهای زیبای خود دورانش را برای ما به تصویر میکشد.
از طایفه هاشمی روستای عالیچنگی است ، یک دختر دارد و یک پسر ، آنطوری که میگوید 22 نوه دارد.
داغها در سینه دارد شوهرش سال 40 سالگی دار فانی را وداع گفته و پسرش در 69 سالگی به دیار باقی شتافته و هماکنون در کنار دخترش زندگی میکند.
اهل مدپرستی و بوتیک گردی نیست ، خودش مد روز را طراحی و تولید میکرده و مانند تمامی هم ولایتیهایش از هر انگشتش یک هنر میریخته ، خودش میگوید خیاطی ، عبابافی و گلهداری میکردیم.
بیبی زبیده که دیگر نای حرف زدن هم ندارد میگوید توکل بر خدا و عبادت بزرگترین رمز موفقیت و پیروزی انسان است ، میگوید همیشه نمازم را به موقع خواندهام ، روزههایم را به جا آوردهام و از یک ماه قبل از ماه مبارک رمضان شروع به روزه گرفتن میکردم و فرزادانم و همسایهها را به انجام این فریضه الهی تشویق و ترغیب میکردم.
زبیده خانم راز و رمز سلامتیاش را خوردن غذاهای محلی ، دوغ ، شیر ، دوری از خوردن غذاهای شیمیایی میداند و جوانان را به همین کار توصیه میکند.
در زمان رییسعلی دلواری 22 سال سن داشته ، خودش میگویدچند باری وقتی رییسعلی و همرزمانش پس از جنگ با انگلیسیها برای استراحت به عالی چنگی میآمدند در مجلس آنان مینشسته و آنان را به پیروزی تشویق و ترغیب کرده.
از خاطراتش در آن زمان میگوید که برای این دلاور مرد جنوبی از چاه آب میآورده و نان و وسایل مورد نیازشان را برایشان تهیه میکرده.
شهادت رییسعلی دلواری را به یاد دارد و میگوید 3 ماه بدن شریفش را در آقا میر عبدالله به امانت گذاشتند و پس از آن با اسب جسد آن دلاور مرد را به کربلا بردند.
بیبی زبیده از خاطراتش در زمان جنگ تحمیلی میگوید که برای رزمندگان نان و تخممرغ و ... تهیه میکرد و به جبهه میفرستاد.
نوهاش میگوید اخلاق مادربزرگمان در خانواده ، فامیل و در و همسایه همیشه زبانزد خاص و عام بوده و تا به این سن کسی را ناراحت نکرده است.
این مادر بزرگ مهربان میگوید به علت مصرف مواد غذایی سالم تا به این سن گریبانگیر هیچ بیماری خطرناکی نشدهام و عاجزانه از جوانان میخواهم از دود و سیگار دوری کنند.
زبیده خانم 10 سالی است که به علت کهولت سن افتاده شده و در کنار دخترش زندگی میکند ، خودش میگوید هیچ وقت از خواوند گله و شکایتی نداشتهام و تا این سن همیشه شکرگزار حضرت باریتعالی بودهام و از زندگیام راضی بوده و هستم.
مصاحبه و جمعآوری اطلاعات: ز.خادمی / ویرایش و داستاننویسی : ندای آبپخش